پراناو و میستری (Pranav mistry) دانشجوی دکترای واسط سیالات در آزمایشگاه رسانهای ام ای تی است. وی چند سال قبل در شرکت مایکروسافت به عنوان محقق در زمینه UX ( طراحی تعامل انسان با رایانه) کار میکرد. میستری که فارغ التحصیل رشته IT است. علاقه مند به یکپارچه سازی تجربه اطلاعاتی دیجیتال با فعل و انفعالات دنیای واقعی ما است.برخی از پروژه های میستری شامل یادداشت های چسبنده هوشمند (Quickies) است که امکان جست و جو و یادآوری دارد؛ قلمی با توانایی طراحی به صورت سه بعدی، و Tapuma، نقشهای قابل لمس که میتواند به عنوان گوگلی در جهان فیزیکی عمل کند. علایق پژوهشی او نیز عبارت اند از : تعامل لمسی و حرکتی انسان با رایانه، محاسبات همه جا حاضر، هوش مصنوعی، بینایی ماشین، هوش جمعی و رباتیک. او در یکی از سخنرانیهایش از علایق و کارهایش گقته است. در پست از وبلاگ متن کامل این سخنرانی ارائه شده است.
ما رشد کردیم و این در حالی بوده که با اشیای مادی اطرافمان رابطه ای متقابل داشته ایم. تعداد بسیار زیادی از آنها وجود دارند که هر روز مورد استفاده ما قرار میگیرند. کار کردن با آنها بر خلاف ابزارهای رایانه ای مان بسیار لذت بخش تر است. وقتی که ما در مورد اشیا صحبت میکنیم، عامل دیگری هم به طور خودکار با آنها همراه میشود، و آن نحوه حرکات بدن ما در استفاده از این اشیا است : این که ما چگونه این اشیا را تحت تاثیر قرار میدهیم و چطور از آنها در زندگی روزمره استفاده میکنیم. ما از حرکات بدنمان نه فقط برای تعامل با این اشیا استفاده میکنیم، بلکه آنها را برای ارتباط با یکدیگر هم به کار میبریم. به عنوان مثال حرکت ((نماسته))، که شاید برای ادای احترام به شخصی استفاده شود؛ یا شاید در هند نیازی به آموزش معنای این حرکت به یک بچه احساس نشود. چنین مطلبی به خودی خود در زندگی روزمره فراگرفته میشود.
بنابراین، من تمایل زیادی دارم بدانم که چگونه دانش ما در مورد اشیا و حرکات روزمره و نحوه استفاده ما ازین اشیا میتواند بر رابطه ما با دنیای دیجیتال نفوذپذیر باشد. به جای استفاده از ماوس و کیبورد، چرا من نتوانم از کامپیوترم به همان شکلی که با اشیای اطرافم در تماس هستم، استفاده کنم؟ بنابراین، من تحقیق در این مورد را از حدود هشت سال پیش شروع کردم، و این در واقع از یک ماوس روی میزم شروع شد. به جای اینکه از آن برای رایانه ام استفاده کنم، بازش کردم. اغلب شماها میدانید که در آن روزها، ماوس ها با توپی در داخلشان طراحی میشدند و دو غلتک داشتند که در واقع رایانه را راهنمایی میکردند که توپ در چه مسیری در حال حرکت است، و در نتیجه جهت حرکت ماوس کدام طرف است. در واقع، نکته قابل توجه این دو غلتک بودند و من در حقیقت تعداد ماوسه ای بیشتری احتیاج داشتم، در نتیجه یک ماوس دیگر از دوستم قرض کردم- که هیچ وقت هم پسش ندادم - و من حالا چهار غلتک داشتم. جالبتر اینکه، کاری که من با این غلتک ها کردم این بود که، در اصل، آنها را از ماوس ها بیرون آوردم و در یک خط قرارشان دادم. آنها شامل چند بند و کشنده و فنر بودند. چیزی که من با آن مواجه شدم در اصل یک دستگاه رابط حرکتی بود که در حقیقت به عنوان یک دستگاه حساس به حرکت عمل میکند که با هزینه ای برابر با دو دلار ساخته شده است. پس هر حرکتی که من در دنیای فیزیکی خودم انجام میدهم در واقع در دنیای مجازی تکرار میشد فقط با استفاده از این دستگاه که من در سال 2000 آن را ساختم.
به خاطر اینکه من علاقه مند بودم این دو دنیا را با هم ترکیب کنم، به فکر کاغذهای یادداشت چسبی افتادم. فکر کردم، ((چرا تنوانم از یک کاغذ یادداشت چسبی کوچک به عنوان یک منبع الهام استفاده کنم و آن را به دنیای دیجیتال پیوند بزنم؟ یک پیام روی یک کاغذ چسبی برای مادرم میتواند تبدیل به یک پیام کوتاه دیجیتالی شود، یا شاید یک پیام یادآوری کننده برای یک ملاقات که به طور خودکار با تقویم دیجیتالی من هماهنگ شود.
همین طور یک لیست انجام کارها که با شما به صورت خودکار هماهنگ شود. ولی همچنین این امکان را به شما بدهد که قادر باشید در دنیای مجازی جست و جو کنید، با اینکه شاید این امکان را پیدا کنید که پرسشی بنویسید، مثلا اینکه بگویید، آدرس دکتر اسمیت چیست؟ و این سیستم کوچک میتواند اطلاعات را در اختیار شما قرار بدهد. در واقع این سیستم مثل یک سیستم، ورودی-خروجی اطلاعات عمل می کند که تنها از کاغذ ساخته شده است.
در یک اکتشاف دیگر، من فکر ساخت یک قلم به سرم زد که می تواند به طور سه بعدی طراحی کند.پس، من این قلم را ساختم که میتواند به طراحان و معماران کمک کند بتواند طرحهای سه بعدی را که به ذهنشان خطور میکند، طراحی کنند، درنتیجه این روشی است که با حواس در تعامل بیشتری است.
بعد فکر کردم، چرا یک نقشه گوگل که در دنیای فیزیکی باشد نسازم؟ که در آن به جای تایپ یک کلمه کلیدی برای یافتن چیزی، بتوانم شیء مورد نظرم را روی آن قرار دهم. مثلا اگر یک کارت سوار شدن به هواپیما را روی آن قرار دهم، به من دروازه خروجی را نشان دهد. با اینکه با قرار دادن یک فنجان قهوه روی آن به شما نشان میدهد که کجا میتوانید قهوه بیشتری پیدا کنید. یا اینکه کجا میتوانید آن فنجان قهوه را دور بیاندازید.
بنابراین، اینها تحقیقات اولیه بود که من انجام دادم به خاطر اینکه هدفم این بود که دو دنیا به طور یکپارچه به هم مرتبط شوند. در بین همه این تجربیات، یک چیز مشترک بود، و آن اینکه من تلاش میکردم یک قسمت از دنیای مادی را به دنیای مجازی وارد کنم. من قسمتهایی از اشیاء را میگرفتم، یا هر بخشی از زندگی واقعی را، وآنها را به دنیای دیجیتالی می آوردم، به خاطر اینکه هدفم حسی تر کردن رابطهای رایانه ای بود.
ولی بعد پی بردم که ما انسانها در حقیقت به محاسبه علاقمند نیستیم. چیزی که ما به آن علاقمند هستیم اطلاعات است. ما می خواهیم درباره چیزها بدانیم. ما می خواهیم در مورد طرز کار چیزهای اطرافمان بیشتر بدانیم.
درنتیجه من، حدودا اوایل سال گذشته فکرکردم چرا در مسیری معکوس به بررسی چنین نکته ای نپردازم؟ چطور است دنیای دیجیتال خود را داشته باشم و دنیای مادی را با اطلاعات دیجیتالی نقاشی کنم؟ پیکسل ها در واقع، در حال حاضر، در این قطعات مستطیل شکل که در جیب های ما جا میشوند محدود هستند. چرا این محدودیت را برطرف نکنم و آنها را به اشیای مورد استفاده در زندگی روزمره انتقال ندهم؟ در چنین حالتی نیازی به یادگیری یک زبان جدید نیست تا بتوان معنی این پیکسل ها را دریافت.
پس، برای تحقق بخشیدن به این رویا، فکرکردم که یک پروژکتور بزرگ را روی سرم قرار بدم. فکرکنم برای همین است که به آن پروژکتور کلهای میگویند، این طور نیست؟ این ایده را مو به مو به اجرا درآوردم، و کاست دوچرخه سواری ام را گرفتم، و بالای آن را یک برش کوچک ایجاد کردم تا پروژکتور را به راحتی روی آن قرار بگیرد. بنابراین حالا، کاری که میتوانم انجام دهم این است که میتوانم پیرامونم را با این اطلاعات دیجیتالی تقویت کنم. ولی بعدا، فهمیدم که حتی میخواهم با پیکسل های دیجیتالی هم ارتباطی متقابل داشته باشم. پس من یک دوربین کوچک را نیز اضافه کردم، که به عنوان یک چشم دیجیتالی عمل میکرد. بعدها ما این ایده را به طرحی مشتری پسند ارتقا دادیم که بسیاری از شما آن را به عنوان دستگاه سیکس سنس میشناسید.
ولی جالبترین قسمت این تکنولوژی به خصوص این است که شما میتوانید دنیای دیجیتال خود را به هر کجا میروید حمل کنید. شما میتوانید از هر سطحی و هر دیواری که اطراف شما است به عنوان یک رابط استفاده کنید. دوربین د رحقیقت همه حرکات شما را تعقیب میکند. هر کاری که شما با دستهایتان انجام میدهید.دوربین آن را به عنوان یک حرکت میشناسد و در واقع اگر دقت کنید، اینجا چند نشان رنگی وجود دارند که در طرح اولیه ما از آنها استفاده میکردیم. شما میتوانید روی هر دیواری نقاشی کنید. در مقابل دیوار بایستید و شروع به نقاشی روی آن کنید ولی ما اینجا فقط یک انگشت را تعقیب نمی کنیم، ما به شما آزادی استفاده ار هر دودست خود را میدهیم، بنابراین شما میتوانید از هر دو دست خود برای کوچک و بزرگ کردن نقشه استفاده کنید. دوربین در حقیقت، همه تصاویر را میگیرد عمل تشخیص لبه ها و همچنین رنگها را هم به عهده دارد و این در حالی است که محاسبات عددی بسیاری هم در داخلش د رحال انجام شدن هستند. پس، از لحاظ تکنیکی، این یک مقدار پیچیده است، ولی به شما این امکان را میدهد که به نوعی بتوانید بیشتر با حواس خود در ارتباط باشید. ولی من بسیار هیجان زده هستم از این که شنا میتوانید چنین وسیله ای را با خود به فضای بیرون بیاورید، فقط لازم است که ژست عکس گرفتن بگیرد و آن برای شما عکس میگیرد. و بعدها من میتوانم یک دیوار را درهر کجا پیدا و این عکسها را مرور کنم یا شاید بسیار خب، بخواهم یک مقدار این عکس را تغییر بدم و آن را برای یک دوست ایمیل کنم. بنابراین ما به دنبال دورانی هستیم که در واقع در آن دنیای محاسبات با مادیات ادغام خواهند شد. و البته، در سیستم مورد بحث حتی اگر هیچ سطحی را پیدا نکنید، میتوانید از کف دست خود برای عملکردهای ساده استفاده کنید. اینجا، من در حال برقراری تماس با یک شماره تلفنم، فقط با استفاده از دستم. دوربین نه تنها متوجه حرکات دست شماست، بلکه، جالب این است که، همچنین توانایی تشخیص اشیای را که شما در دست خود دارید هم دارد.
کاری که در واقع ما اینجا در حال انجامش هستیم برای مثال، در این مورد، دوربین جلد یک کتاب را با هزاران یا شاید میلیونها کتابی که دراینترنت وجو دارد تطابق میدهد، و همین چک میکند که این کتاب در رابطه با چه موضوعی است. بعد از یافتن این اطلاعات، در مرحله بعد نظرات و انتقادات در مورد کتاب را مییابد، یا حتی نقد با فرمت صدا توسط نشریه نیویورک تایمز در مورد کتاب را نیز مییابد پس در واقع شما این امکان را خواهید داشت که انتقادی رادر ارتباط با یک کتاب به صورت صوتی نیز بشنوید.
در اینجا میخواهم از دو استاد برجسته دانشگاه ام آی تی تشکرکنم. تصور کنید، من در حال دیدن یک ویدئوی زنده از سخنرانی استادم بودم، بیرون، فقط با در دست داشتن یک روزنامه. روزنامه شما اطلاعات هواشناسی را به طور زنده نشان میدهد به جای اینکه شما رایانه خود را برای یافتن چنین اطلاعاتی چک کنید. وقتی که در حال برگشت هستم، فقط میتوانم از کارت ورود به هواپیمای خود استفاده کنم تا ببینم که پروازم چقدر تأخیر داشته است، به خاطر اینکه من در آن زمان مشخص، حوصله باز کردن آی فونم را، برای چک کردن این مورد به خصوص ندارم و فکر میکنم که این فنآوری نه تنها مسیر را عوض میکند بله، حتی نحوه ارتباط ما با یکدیگر را نیز تغییر میدهد و این تغییر تنها در ارتباط با دنیای مادی نیست. قسمت جالب ماجرا این است که، من به متروی بوستون رفتم، و بازی پانگ در داخل قطار انجام دادم بر روی زمین، میتوانید تصور کنید؟ و من فکر میکنم که این تنها تخیل شماست که در رابطه با موضوعاتی که فکر میکنید محدودیت ایجاد میکند به خصوص زمانی که چنین فنآوری با زندگی واقعی ادغام شود.
ولی بسیاری از شما در واقع در این مورد بحث میکنید که همه کارهایتان فقط در ارتباط با اشیای فیزیکی خلاصه نمیشود. میگویید ما در حقیقت مقادیر بسیاری حسابداری کاغذی انجام میدهیم و خیلی فعالیت های مشابه این، در مورد چنین فعالیت هایی چه میتوان گفت؟ و بسیاری از شما در مورد نسل آینده رایانه های صفحه ای که به بازار می آیند، هیجان زده هستید. اما، من به جای اینکه برای آنها منتظر بمانم، در حقیقت یکی برای خودم ساختم، فقط با استفاده از یک تکه کاغذ در این مورد کاری که من کردم این بود که دوربین را از سیستم مورد بحث حذف کردم دوربینهای وبکم مجهز به یک میکروفون در داخل خود هستند. من میکروفون را از آن خارج کردم، و بعد میکروفون را به شکل یک گیره به یک قطعه کاغذ متصل کردم، و این با هر قطعه کاغذی که در اطرافتان بیابید قابل اجراست. پس الان صدای لمس را دقیقا در زمانی که به کاغذ دست میزنم دریافت میکنم و این در حالی است که دوربین در واقع مسیر حرکت انگشتان من را تعقیب میکند. شما حتما میتوانید فیلمها را هم تماشا کنید. و حتی میتوانید بازی کنید. در اینجا، دوربین میفهمد که شما کاغذ را به چه شکل نگاهداشتهاید و در حال مسابقه ماشینبازی هستید.
بسیاری از شما حتما فکر کرده اید که با این سیستم حتما میتوان در اینترنت گشت زد. بله، شما میتوانید به هر وب سایتی بروید یا اینکه میتوانید همه گونه پردازشی روی یک تکه کاغذ انجام دهید هر کجا که لازم داشته باشید ولی، جالبتر اینکه، من به اینکه چطور میتوان این سیستم را به شکلی پویاتر مورد استفاده قرار داد علاقه مند هستم. جوری که وقتی به میز کارم برمیگردم فقط لازم باشد اطلاعات مورد نظرم را بگیرم و به رایانه ام انتقال دهم در نتیجه میتوانم از رایانه ام هم استفاده کنم.
و چرا فقط رایانه ها؟ ما میتوانیم کاغذها را نیز وارد چنین سیستمی بکنیم. بازی با دنیای کاغذ جالب است. در اینجا، من قسمتی از یک مطلب را برمیدارم و قسمت باقیمانده مطلب را اینجا میگذارم و در حقیقت در حال تغییر اطلاعاتی هستم که در اینجا دارم. بله و بعد میگویم، بسیار خب، این به نظر خوب میرسد، بهتر است که چاپش کنم. پس من الان یک نسخه چاپ شده از آن را نیز دارم، و حالا روند کاری بسیار طبیعیتر و نزدیکتر به حواس ماست به نسبت روشی که ما در حدود بیست سال قبل استفاده میکردیم، به جای سیستم قبلی حالا میتوانیم این دو دنیا را با یکدیگر ادغام کنیم.
و در آخر، فکر میکنم که ادغام اطلاعات با اشیاء زندگی روزمره نه فقط به ما کمک میکند جدایی را که اعداد و ارقام میان این دو دنیا ایجاد میکنند از بین ببریم، بلکه به ما کمک میکند به نوعی، انسان باقی بمانیم تا بتوانیم با دنیای مادی خود ارتباط نزدیکتری برقرار کنیم. همینطور به ما کمک میکند که ماشین هایی نباشیم که در مقابل ماشین های دیگر می نشینند.