کیفیت و رقابتپذیری
مفهوم کیفیت ، از سدههای پیش وجود داشته است، ولی مباحث علمی کیفیت به گونهای که ما امروز آنرا میشناسیم به بعد از جنگ جهانی دوم باز میگردد. در این مدت، صاحبنظران برجستهای در این حوزه پدیدار شدند و الگوها و مفاهیم ارزشمندی را عرضه کردند.
مقدمه
مفاهیم و الگوهایی، مانند: کنترل کیفیت آماری، شش زیگما، مدیریت کیفیت جامع، حاصل تلاشهای این دوران است. بسـیاری از شرکتهای بزرگ و معتبر، مانند: جنرال الکتریک، ایتیاندتی (AT & T) و موتورولا، کیفیت را به عنوان عامل تمایز خود از رقبایشان برگزیدند و به پیشرفتهای مهمی در این مورد دست یافتند. این شرکتها با مزیت کیفیت ، رقبای خود را در تنگنا قرار داده، سهم بازار و منافع خود را به صورت چشمگیری افزایش دادند. این شرایط در بیشتر دهههای سده گذشته میلادی ادامه داشت ولی از اوایل دهه 1970 پدیدههایی در دنیای کسب و کار مشاهده شد که باورهای سنتی کیفیت برتر مساوی با موفقیت در بازار است را مورد پرسش قرار داد. در این پدیده، شرکتی مانند پانآمریکن با بیش از شصت سال سابقه ارائه خدمات عالی هوانوردی ازصحنه کسب و کار خارج میشود، شرکتی مانند سوئیسایر که به عنوان با پرستیژترین خط هوایی دنیا شناخته میشد ورشکست میشود و در نقطه مقابل، شرکت ویرجین آتلانتیک بدون اینکه اصولاً دارای خدمات درجه یک باشد، سهم بازار، سودآوری و ناوگان هوایی خود را توسعه میدهد. چگونه شرکتهای پرسابقه با کیفیت خدمات عالی در کسب و کار خود شکست میخورند و شرکتهای کوچک و کمسابقه بدون اینکه در کیفیت سرآمد باشند موفقیت را تجربه میکنند؟ این پدیده به شرکتهای هوانوردی محدود نمیشود؛ شرکت رولزرویس نیز به عنوان نمادی از کیفیت صنعتی در اوایل دهه هفتاد ورشکست شد و شرکت پولاروید نیزبه عنوان مظهر نوآوری و کیفیت سابقه مشابهی را در صنعت عکسبرداری به جای گذاشت. آیا نگرشهای متفاوتی در مورد کیفیت وجود دارند؟ آیا برخی از این نگرشها موفقیت ساز و برخی دیگر فاقد این خصوصیت هستند؟ در این مقاله به تشریح این پدیده پرداخته میشود و با تحلیل رقابتپذیری نگرشهای مختلف کیفیت ، پاسخهای معناداری برای این پرسشها ارائه میشود.
نگرشهای کیفیت
کیفیت چیست؟ مباحث کیفیت در پنجاه سال گذشته، تحولات فراوانی یافته و در این تحولات، نگرشهای متفاوتی به کیفیت ، شکل گرفته است. هر یک از این نگرشها از منظر ویژهای به مفهوم کیفیت نگریسته و تعبیر خاصی برای آن بیان کرده است. برای کیفیت ، دست کم پنج نگرش متفاوت وجود دارد که ما در اینجا به معرفی آنها میپردازیم: نخستین نگرش به کیفیت ، قابلیت پاسخگویی به خواسته مشتری تعریف میشود. این تعریف ابتدا در سال 1968 توسط ادواردز(Edwards, 1968) و در سال 1988 توسط جوران (J.M. Juran) بیان شده است. در این نگرش خواسته مشتری و پاسخگویی به آن، محور جهت گیری سازمان قرار دارد و از این رو به آن کیفیت مشتری محورگفته می شود. دومین نگرش به کیفیت ، از منظر تولید بیان میشود. در این نگرش کیفیت با میزان تطابق محصول با یک طرح یا مشخصه محک میخورد. تعریف گیلمور از کیفیت بیانگر این نگرش است (Gilmore,1974) . نگرش سومی را که از کیفیت وجود دارد، میتوان نگرش محصول محور دانست. در این نگرش کیفیت عبارت است از میزان ویژگیهای ارزشمند در یک محصول. لیفلر این تعبیر را در سال 1982 ارائه کرد (Leifler,1982) و درآن مشخصههای محصول را محور کیفیت قرار داد. نگرش دیگری که برای کیفیت وجود دارد، یک مفهوم انتزاعی از ادراک کیفیت را بیان میدارد. پیرسیگ کیفیت را مستقل از ویژگیهای محصول و یا برداشت ذهنی خاص میداند ولی بر این باور است که مردم کیفیت را هر کجا که ببینند به راحتی تشخیص می دهند(Pirsig,1982) . پنجمین نگرشی که برای کیفیت توسط بروه ارائه شده است، کیفیت را میزان مطلوبیتهای یک محصول با یک قیمت مناسب (برای مشتری) و هزینه قابل پذیرش (برای تولیدکننده) تعریف میکند (Broh,1982) . فیگن بام(A.V. Feigenbaum) نیز تعریف مشابهی را بیان می کند. با این تعبیرها پاسخ پرسش نخست مقاله روشن می شود؛ آیا برای کیفیت نگرشهای متفاوتی وجود دارد؟ بلی براساس دسته بندی انجام شده دست کم پنج نگرش برای کیفیت وجود دارد. این پنج نگرش هر یک از منظر خاصی به رویکرد کیفیت نگریسته، از این منظر تعبیر خود را بیان می کنند. حال به پرسش دوم مقاله میپردازیم: کدامیک از این نگرشها بهتر میتوانند برای سازمان رقابتپذیری ایجاد کنند؟ پاسخ به این پرسش تا اندازهای دشوارتر است و ابتدا باید مولفههای اصلی رقابتپذیری را شناخت.
رقابتپذیری
رقابتپذیری با تعبیر توانمندی و تمایل ورود به رقابت تعریف شده است. مایکل پورتر از منظر اقتصادی رقابتپذیری را مترادف با بهره وری و چگونگی استفاده یک سازمان یا ملت از منبع انسانی، سرمایه و منابع طبیعی خود تعریف میکند (Porter,2005) . در مقیاس خرد، رقابتپذیری به ارزشی که یک محصول در مقایسه با رقیب برای مشتری می آفریند باز میگردد و این امر به دوعامل مهم بستگی دارد: میزان مطلوبیتهای برآورده شده از تملک یا تصرف یک محصول برای مشتری(منافع) و، میزان هزینه ایجاد شده از تملک یا تصرف آن محصول برای مشتری. سرآمدی در هر یک از این دو عامل، سازمان را رقابتپذیر میسازد. اگر یک سازمان استراتژی خود را براساس ارائه مطلوبیتهای ویژه و برتر از رقیب به مشتری قرار دهد، استراتژی تمایز را برگزیده است و اگر براساس شرایط موجود، ارائه قیمت غیر قابل رقابت توسط رقیب را استراتژی خود قرار دهد، استراتژی رهبری هزینه را دنبال میکند. استراتژی تمایز از راه مطلوبیتهای بیشتر رقابتپذیری را بهبود میبخشد و استراتژی رهبری هزینه از راه کاهش نامطلوبیتها (هزینهها) سازمان را نسبت به رقیب رقابتپذیر میسازد (مانند تولیدکنندگان پوشاک چینی) . هر یک از این استراتژیها سازمان را در بازار رقابتی محصول، رقابت پذیر خواهد کرد. آیا برای یک کسب و کار موفق این امرکافی است؟ خیر، کافی نیست. یک سازمان برای موفقیت علاوه بر پاسخگویی مناسب به بازار رقابتی محصول( کالا و خدمات) باید پاسخگوی بازار سرمایه نیز باشد و برای این منظور باید هزینه این استراتژیها برای تولیدکننده و سودعملیاتی شرکت برای سهامداران، قابل پذیرش باشد. دو عامل اول، به مزیت رقابتی سازمان در بازار محصول و عامل سوم به مزیت رقابتی در بازار سرمایه منجر میشود (شکل 2) . نکته بسیار اساسی و مهم این است که بدون توجه به منافع سرمایهگذاران، تداوم خلق ارزش برای مشتری نیزامکانپذیر نخواهد بود. این منطقی است که چگونگی شکست پان امریکن و سوئیس ایر را بیان می کند. برای رقابتپذیری پایدار، سه مولفه اصلی ضروری است. دو مولفه اول رقابتپذیری ایجاد میکند و عامل سوم تداوم آن را امکانپذیر میسازد. حال با توجه به مولفههای رقابتپذیری، نگرشهای مختلف به کیفیت را مرور کرده، به پاسخگویی پرسش دوم مقاله میپردازیم.
کیفیت و رقابتپذیری
بررسی تحلیل نگرشهای کیفیت با الگوی رقابتپذیری، ابعاد ظریف و در عین حال مهمی از رابطه بین نگرشهای مختلف کیفیت و موفقیت شرکت را آشکار میسازد. تحلیل تعریف نگرش مشتری محور با الگوی رقابتپذیری، نشان میدهد که این نگرش به خوبی مولفههای منافع مشتری را مورد توجه قرار داده ولی نسبت به منافع سهامدار مسکوت است. (شکل 3) شرکت پانآمریکن با خدمات عالی و قیمت مناسب ولی با زیان سالانه رو به افزایش، مصداق روشنی برای این شرایط است. در این شرایط هر چند مشتری راضی و خشنود باشد، روز به روز توان شرکت برای ادامه مسیر کاهش یافته، سازمان در برابر حوادث غیرمترقبه مانند یازده سپتامبر، آسیبپذیرمیشود. نگرش دوم کیفیت ، یعنی تولید محوری نیز به گونه بارزی بر ابعاد مهندسی یک محصول متمرکز است. این نگرش نه تنها هزینههای تولیدکننده، بلکه هزینههایی را که تامین این ابعاد کیفی برای مشتری خواهد داشت را هم از حوزه توجه خارج کرده است. این نگرش هر چند به مشخصههای فنی و کاربردی ویژهای در محصول منجر شود، الزاماً سبب رقابتپذیری و موفقیت شرکت نخواهد شد. نگرش محصول محور نیز از الگوی رقابتپذیری مشابهی برخوردار است و حاصل آن در بلندمدت مولد رقابتپذیری و موفقیت نخواهد بود. نگرش تعالی محور نیز نوعاً بر ویژگیهای محصولات تاکید دارد هر چند ماهیت انتزاعی آن میتواند این برداشت و هر برداشت دیگری را پرسش برانگیز سازد. آنچه بروه و همفکران او با عنوان نگرش ارزش محور برای کیفیت معرفی کردند، تنها نگرشی است که به گونهای همزمان به مطلوبیتهای مشتری (فایده) ، قیمت و سایر هزینهها برای مشتری (هزینه مشتری) و هزینه برای تولیدکننده (منافع سهامدار) توجه کرده است. این نگرش نه تنها میتواند برای مشتری ارزش بیافریند (تفاوت فایده و هزینه مشتری) بلکه تا زمانی که منافع سهامدار تامین شود، سازمان را در جهت حفظ و توسعه این ارزش تشویق و هدایت خواهد کرد. رفتار موفقیتساز شرکت ویرجین آتلانتیک، به گونه بارزی براین الگو استوار است. چرا شرکت ویرجین خدمات صندلی درجه یک را در خطوط هوایی خود متوقف میکند؟ زیرا این معادله در آن به تعادل نمیرسد. چرا بر خدمات صندلیهای تجاری تاکید میکند و آن را از حد معمول توسعه بیشتری میبخشد؟ زیرا این معادله در این ناحیه، مثبت و پاسخگو ارزیابی میشود. کیفیت خوب خدمات، زمانی با معناست که قیمت آن از سوی مشتری و هزینه و سود آن از سوی تولیدکننده پذیرفتنی باشد. این معنا، تنها در نگرش ارزش محور وجود دارد و این پاسخی برای پرسش دوم مقاله است.
شاخص ارزش
الگوی رقابتپذیری، یک الگوی مفهومی است که تعادل بین منافع و هزینههای سمت عرضه و تقاضا را برقرار میسازد. هرگاه این رابطه در عمل به نقطه بهینه برسد، موفقیت بلند مدت درکسب و کار تضمین میشود. این الگو بسیار ارزشمند است و مبنای تحلیلی موثری را برای ارزیابی رویکردهای مختلف مدیریتی و تاثیر آنها در موفقیت سازمان در اختیار میگذارد، اما این الگو کلیتر از آن است که بتواند به گونهای مستقیم در تصمیمگیریهای مدیریتی تاثیرگذار باشد. برای این منظور شاخص ارزش (VIX= Value Index) طراحی شده است. شاخص ارزش، یک نسبت ساده است که ارزشمندی یک تصمیم مدیریتی را از منظر نظریه بروه مشخص میکند مفهوم شاخص ارزش بسیار روشن است، ولی محاسبه آن نیاز به دادههای واقعی و بعضاً مطالعه میدانی دارد. این شاخص نشان میدهد که تا چه اندازه یک تصمیم مدیریتی در مورد کیفیت (و حتی غیر کیفیت ) به رقابتپذیرتر کردن سازمان منجر میشود. اگر این الگو و ساز و کارهای آن به صورت مستمر و برای مدت مدیدی زیربنای تصمیمگیریهای مدیریتی سازمان قرار گیرد، سازمان توانمندی ورود در رقابتهای سنگین را به دست آورده، مقتدرانه میتواند در برابر پدیدههای تهدیدزا و غیر قابل اجتناب محیطی ایستادگی کند. شاید اگر مدیران پانآمریکن و سوئیسایر نیز در چند دهه گذشته با این منطق به تصمیمات خود شکل داده بودند، هنوزهم نام تجاری آنها در پرواز بود.
نتیجهگیری
این مقاله دو پیام اساسی به همراه دارد: اول اینکه تعریفهای ارائه شده برای کیفیت با نگرشهای متفاوتی عرضه شده است که هر یک رویکرد ویژهای را بر سازمان مسلط میکند. پیام دوم، چگونگی شکلگیری رقابتپذیری در محیط واقعی را توصیف میکند ونشان می دهد که هر یک از نگرشهای کیفیت تا چه اندازه سازمان را برای موفقیت در محیط رقابتی آماده می سازد. تلفیق تحلیلی الگوی رقابتپذیری با نگرشهای مختلف کیفیت ، نشان داد که همه این نگرشها نمیتوانند به یک اندازه در خلق مزیت رقابتی نقش داشته باشند. اثربخشترین نگرش، نگرش ارزش محور است که به شیوه موثر و متوازنی منافع مشتری و هزینه تولیدکننده را مورد توجه قرار میدهد. این چگونگی نگرش، نه تنها در موضوع کیفیت ، بلکه در تمام تصمیمگیریهای مدیریتی میتواند یک شاخص هدایتگر به سوی موفقیت و رقابت پذیری بیشتر سازمان باشد. شاخص ارزش، منافع تولید کننده و مشتری را به مقایسه می گذارد. این مقایسه متوجه این مفهوم است که نتیجه یک تصمیم، خواه یک سرمایهگذاری باشد، خواه افزایش یا کاهش یک ویژگی به محصول باشد تا چه اندازه برای مشتری ارزش می آفریند؟ تحلیل این معادله باید از راه مطالعه واقعی در بازار مورد نظر و به صورت عینی صورت پذیرد. انجام این کار ممکن است در ابتدا پرهزینه و وقتگیر به نظر برسد ولی اگر این هزینه با هزینههایی که از راه یک تصمیم نامطلوب بر سازمان تحمیل خواهد شد، مقایسه شود، توجیهپذیر و قابل پذیرش خواهد بود. یک استراتژی تمایز، هنگامی ارزشمند است که مشتری آماده باشد به ازای نتایج آن در محصول (کالا و خدمات) مبلغی بیش از هزینه تولیدکننده از همان بابت بپردازد. این معیار در استراتژی رهبری هزینه بر افزایش ارزش محصول (منافع- هزینه) از دیدگاه مشتری و افزایش سود حاشیهای تولیدکننده تاکید دارد. اینها مصادیق به کارگیری نگرش ارزش محور در ارتقای رقابتپذیری سازمان به شمار میآیند. امروزه نگرش درست به مفهوم کیفیت و درک رابطه عمیق آن با استراتژی و رقابتپذیری، مهمتر از دانش و مهارت به کارگیری ابزار کیفیت است و امیدواریم که این مقاله در ایجاد این نگرش مفید و مورد استفاده بوده باشد.
اجازه انتشار:
قید نشده
نوع:
ترجمه
منبع اصلی مقاله:
ماهنامه تدبیر-سال نوزدهم-شماره 199
منبع درج :
پایگاه مقالات علمی مدیریت
آدرس وب سایت:
http://system.parsiblog.com/-1262656.htm